فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

نی نی نقلی من و بابا

شيراز و رمضان ٩٥

شوهر جان گفت كه خيلي خستم خسسسسسته از كار ، درس ، گشتن دنبال خونه و .... بيا بزنيم و بريم مسافرت حالا كجا بريم؟ شيراز.... چه پيشنهاد عالي اي بود  واقعا دستش درد نكنه اين شد كه چهار روز تعطيلا خرداد رو رفتيم سفر ، اول رفتيم اصفهان پيش خانواده ي شوهر جان و از اونجا رفتيم شيراز... خوشا شيراز و وضع بي مثالش زيارت شاهچراغ، حافظ و سعدي... باغ ارم و دروازه قرآن. حمام و بازار وكيل... همه جا قشنگ بود و خدارو شكر خيلي خوش گذشت.... برگشتيم اصفهان ، همون شب مادر شوهر جان برام تولد گرفت و حسابي خوشحالم كرد فرداش اومديم تهران  ماه رمضون شروع شد ماه رمضون زيبا و خاطره انگيزه هيچ وقت تكراري نم...
31 خرداد 1395

عمه هاي عزيزم

هميشه همه ي اتفاقات بد و همه ي اتفافت خوب با هم نمي افتن مثل دو كفه ي ترازو ميمونن، يه وقتايي خوشيا بيشتره ناراحتيا كمتر يه وقتايي مساوي ان و يه وقتايي هم ..... هيييييي.... الان دقيقا نميدونم تو كدوم وضعيتيم.... نميدونم چي شده و چي به صلاحمونه فقط همه چيز رو سپردم  به خدا.... و ميدونم كه انفاقات خوبي افتاد و انشالله كه اتفاقات بهتري هم در راه هستن بي خيال اتفاقاي بد.... بي خيييااااااال.... ولي خيلي همه چيز تو هم تو هم شده واقعا نميدونم كه نذرايي كه كردم هر كدوم برا چه مسئله اي بوده... خونمون ....... ديروز نوشتمشون كه انشالله براي ادا كردنشون بدونم چي به چيه.... نيمه ي شعبان امسال بسيييار ...
11 خرداد 1395
1